
الهي بيزارم از طاعتي كه مرا به عجب آورد و بنده آن معصيتي كه مرا به عذر آورد.
الهي صحبت دوستان تو آب جانست و صحبت غير ايشان تاب جانست.
الهي گل بهشت در چشم عارفان خار است و جوينده ترا با بهشت چه كار است.
الهي شب فراق اگرچه تاريك است دل خوش داريم كه صبح وصال نزديك است.
الهي دلي ده كه در كار تو جان بازيم و جاني ده كه كار آن جهان سازيم.
الهي بضاعتي ده كه در آز برما باز نشود و طاقتي ده كه صعوه حرص ما باز نشود.
الهي دانايي ده كه در راه نيفتيم و بينايي ده كه در چاه نيفتيم.
الهي طاعت خود مجوي كه آب آن نداريم و از اهليت خود مگوي كه تاب آن نداريم.
الهي دستم گير كه دست آويز ندارم بپذير كه پاي گريز ندارم.
نظرات شما عزیزان:
|